سیامک گلشیری

siamak golshiri

۲۳ - تیر - ۱۳۹۴

این مصاحبه در  ششم تیر ۹۴ در روزنامه شهروند منتشر شده:

گفت‌وگو با سیامک گلشیری

از آنجایی که شما یکی از نویسندگان با تجربه در عرصه رمان نوجوان هستید اگر موافق باشید گفت وگو را با چند سوال دراین باره شروع کنیم.در سال های اخیر طرحی در کانون پرورش فکری کودکان ونوجوان به وسیله حمید شاه آبادی راه اندازی شد که طرح رمان نوجوان نام داشت و توانست به زعم نویسندگان،تا حدودی در مرتفع کردن خلاء های موجود در این عرصه نقش داشته باشد، اگرچه این طرح ادامه نیافت ولی خود شما نفس راه اندازی این طرح را چطور ارزیابی می کنید و فکرمی کنید فقدان آن چقدرمی تواند در افزایش مشکلات در عرصه رمان نوجوان نقش داشته باشد؟

خوب، قبل از هر چیز باید بگویم اولین بار است که در مملکت ما چنین اتفاقی می‌افتد. ناشر از چندین نویسنده دعوت کرد برای نوجوانان، بدون محدودیت خاصی، رمان بنویسد. من به اینکه چه نویسنده‌هایی در این پروژه رمان نوشتند و یا چه رمان‌هایی نوشته شد، کاری ندارم. فکر می‌کنم نفس این کار بی‌اندازه باارزش بود. اینکه ناشری برای کارهای ایرانی، و نه ترجمه، این همه ارزش قائل شد. و البته به گمانم باعث شد خیلی از ناشران به این فکر بیفتند که چنین کاری را شروع کنند. خوب بحث مالی قضیه هم مطرح بود. واقعیت این است که نویسندگی در مملکت ما شغلی نیست که بتواند نویسنده را از نظر مالی تأمین کند. از من که نویسنده حرفه‌ای هستم بگیرید تا کسانی که هر سه چهار سال یک رمان منتشر می‌کنند. کانون نسبت به بقیه جاها قرارداد بهتری ارائه کرد. هرچند واقعاً بیست و پنج‌هزار هزار نسخه در ازای پنج میلیون تومان آن‌قدرها هم زیاد نیست. البته این بحث مال چند سال پیش است. در هر حال نویسندگان ترغیب شدند به نوشتن و آثار زیادی هم به‌وجود آمد و همان‌طور که گفتم اولین بار بود چنین اتفاقی می‌افتاد.

به نظر شما رمانهای باارزشی هم نوشته شد؟

بله، معلوم است که نوشته شد.

اما صدایی درنیامد.

در اینجا از چه صدا درمی‌آید که از این قضیه دربیاید؟ کجا یک نقد جدی دیدید؟ در اینجا اگر نقدی هم نوشته می‌شود یا کسی قرار است به نویسنده و زندگی‌اش و کل آثارش بد و بیراه بگوید یا اینکه رفیقی است که می‌خواهد به رفیقش نان قرض بدهد. اصلا کجا یک مجله حرفه‌ای می‌بینید که چند تا منتقد در آن باشند و بخواهند کتاب‌ها را به شکل حرفه‌ای نقد کنند؟ در خیلی از کشورها به نقد به عنوان یک حرفه نگاه می‌کنند. منتقدهای حرفه‌ای از این راه زندگی می‌کنند. با همه اینها نقدهایی هم نوشته شد.

قرار بود این آثار ترجمه هم بشود و یا به فیلم تبدیل بشود.

بله،‌ باید این اتفاق می‌افتاد. واقعاً نمی‌دانم چه شد. یک عده دور هم جمع شدند و گفتند دارند آثار را انتخاب می‌کنند،‌ اما ناگهان نیمه‌کاره ماند و دیگر خبری نشد.

خوب، به نظر شما باید چه کار می‌کردند؟

باید نصف این بیشتر این اثار تا حالا تبدیل به فیلم شده بود. نصف بیشتر این آثار ترجمه شده بود. فکر کردید تمام رمان‌هایی که در غرب تبدیل به فیلم می‌شود،‌ شاهکار بوده؟ مطلقا چنین چیزی نیست. اما در غرب این کار را می‌کنند. تمام آثارشان را به فیلم برمی‌گرداند. اینجا کارگردان‌های ما از این قضیه فراری هستند. شاید هم برای اینکه کسی باید باشد تا از آنها حمایت کند. کسی باید باشد تا از این رمان‌ها حمایت کند. قطعاً کانون باید اقدام می‌کرد. باید کمک می‌کرد تا خیلی از این آثار به فیلم تبدیل بشود. اما سرشان به کارهای دیگر گرم است. فکر می‌کنید کاری مهم‌تر از این هم هست که از این رمان‌ها حمایت کنند؟ هیچ کاری مهم‌تر از حمایت از تولید آثار داخلی نیست. اما این کار را نکردند.

چرا این پروژه متوقف شد؟

نمی‌دانم. باید بروید از خودشان بپرسید. فکر می‌کنم بد نباشد به چیزی اشاره کنم. من سال‌ها پیش به پیشنهاد شاه‌آبادی چند کتاب به کانون دادم. هر وقت پا می‌گذاشتم توی دفترش، واقعاً احساس می‌کردم با یک ادم فرهنگی سر و کار دارم، کسی که برای نویسنده ارزش قائل است. کسی است که ارزش این کار را می‌داند و خودش هم نویسنده است. دوست دارد با نویسنده جماعت سر و کله بزند. واقعاً دوست داشتم هر از گاهی به او سر بزنم. معلوم است که این پروژه هم با بودن او بود که شکل گرفت و البته مدیر وقت کانون، رضایی، که به‌گمانم او هم به‌جد دغدغه این کار را داشت. من می‌دیدم که چقدر پی‌گیر این پروژه است. اما به محض اینکه شاه‌آبادی پایش را از کانون بیرون گذاشت، همه‌چیز به هم ریخت. یک نفر جواب ما را آنجا درست نمی‌داد. من ماه‌ها دوندگی کردم تا رمان اولم را که پر از غلط بود، تصحیح کردم. بگذارید اینطور بگویم، واقعاً آن پروژه، که به گمانم می‌توانست تبدیل به بزرگ‌ترین و بارارزش‌ترین پروژه فرهنگی این سال‌ها باشد، از بین رفت. ما با کلی مشکل مواجه شدیم.

چه مشکلی؟

یک نمونه‌اش رمان دوم خودم است، بردیا و ملکه سرزمین عاج. وقتی به کانون تحویل دادم، دو سال و نیم تا سه سال طول کشید تا چاپش کنند. نویسنده مگر چقدر می‌تواند صبر کند تا رمانش چاپ شود؟ قیمت کتاب هم در این مدت چند برابر شده بود. من به آنها گفتم که باید قرارداد مرا تغییر بدهید. باید این مدت برای من جبران شود. این اجحاف به نویسنده است. نویسنده‌ای که سراسر زندگی‌اش را بر سر این کار گذاشته. شنیدم نویسندگان دیگر هم مشکل پیدا کرده‌اند. ولی هیچ‌کس جواب درستی به من نداده. کتاب‌های دیگری هم هست از من که سال‌هاست تمام شده و هنوز چاپ نکرده‌اند. به گمان من کانون وظیفه اصلی خودش را از یاد برده. اینکه باید بتواند فرهنگ‌سازی کند. باید از نویسندگان کودک و نوجوان حمایت کند. اینکه باید آثار باارزش تولید کند. مطمئن باشید با این وضعیت محال است دیگر یک کتاب هم به کانون بدهم.

 

برخی به این مسئله اشاره می کنند که اصلی ترین مشکل رمان های نوجوان درحال حاضر این است که تم اغلب این آثار از جذابیت کافی برخوردار نیست و برخی از نویسندگان این حوزه به دلیل نداشتن اشراف کافی نسبت به تمام ژانرها، سعی می کنند بیشتر وارد حوزه زندگی نامه نویسی شوند که به دلیل این که روایتگر دوره های گذشته و اصولا زندگی خود نویسنده است نمی تواند آن طور که باید با اقبال کافی از سوی مخاطبان نوجوان مواجه شود.نظر شما چیست؟

من واقعاً نمی‌دانم منظورتان از آن خودزندگی‌نامه و یا مضامین دیگر چیست. شاید باید همه‌ این رمان‌ها را بخوانم تا بتوانم به شما جواب بدهم. اما یک چیز را می‌دانم. در این میان رمان‌های ایرانی هم هستند که دارند پابه‌پای ترجمه‌ها فروش می‌کنند. جای‌شان را بین نوجوانان باز کرده‌اند. حالا شاید تعدادشان زیاد نباشد،‌ اما واقعیت این است که خوب دارند فروش می‌کنند و نوجوان‌ها هم از آنها استقبال کرده‌اند. فکر می‌کنم چیزی که شاید بعضی از رمان‌ها یا قصه‌های نوجوان کم دارند، اتفاق است. اینکه نویسنده بداند با قشر نوجوان سر و کله دارد. بداند که باید پیش از هر چیز یک قصه پرکشش تعریف کند.  

آیا می توان یک دلیل گرایش نوجوانان به سمت کتاب های ترجمه را در این نکته دانست که ما به رغم نویسندگان کشورهای دیگر نتوانسته ایم آن طور که باید درمعرفی ژانرهای ادبی موفق باشیم؟ به عنوان مثال برخی به این نکته اشاره می کنند که در شرایط کنونی،تعداد کتاب هایی که در ژانر فانتزی،طنز و…در حوزه تالیفی نوشته می شود به مراتب کمتر از کتاب های ترجمه دراین ارتباط است یا اگر هم هست به لحاظ درونمایه برای نوجوانان جذاب نیست.نظر شما در این باره چیست؟ و چه راه کاری پیشنهاد می کنید؟

اولا این‌طور نیست که ما در ژانرهای مختلف موفق نبوده‌ایم . من در بعضی از رمان‌های نوجوانم ژانری را دنبال کرده‌ام که موفق هم بوده و خواننده خیلی زیادی پیدا کرده. فکر می‌کنم تازه دارد یک اتفاقی می‌افتد. تازه بسیاری رو آورده‌اند به نوشتن رمان‌های نوجوان و مدام دارد تعدادشان زیاد می‌شود. قرار هم نیست همه شاهکار بنویسند. مهم این است که نوجوان وقتی کتاب را دستش گرفت، دیگر زمین نگذارد. این یک موفقیت است. مطمئن باشید اگر بعضی از این آثار می‌توانستند ترجمه شوند،‌ شما الان راحت نمی‌گفتید ما موفق نبوده‌ایم . متاسفانه در اینجا تا اثری به دست خارجی‌ها نیفتد و آنها نگویند فلان کتاب خوب است یا با استقبال روبه‌رو شده، ما جرات این کار را نداریم. اما مثل روز برایم روشن است که این اتفاق می‌افتاد.

باید چه اقدامی برای ترجه این رمانها انجام داد؟

دولت باید همکاری می‌کرد. وزارت ارشاد باید بدون گزینش خاصی این کار را انجام می‌داد. لااقل کانون باید برای رمان‌های خودش این کار را انجام می‌داد. قطعا اگر می‌خواست،‌ می‌توانست. اما اصلاً دنبالش نیستند. دوستی می‌گفت کانون چون دولتی است، کسی زیاد گوشش بدهکار نیست. آنجا کسی قرار نیست از فروش کتاب سود کند. اما خوب بالاخره چی؟ مدیران باید ارزش چنین آثاری را درک کنند. باید درک کنند که آثار ادبی یک سرزمین، گنجینه‌های آن سرزمین هستند. متاسفانه من چنین چیزی در آنجا ندیده‌ام.

 

شما یکی از معدود نویسندگانی هستید که نوشتن درحوزه رمان نوجوان را با ژانر وحشت شروع کردید و “تهران کوچه اشباح”،”ملاقات با خونآشام”،”جنگل ابر”،”خانه‌ای در تاریکی”و…برخی از آثار شما دراین زمینه بوده اند.دراین ارتباط دو سوال از شما داشتم، یکی رویکرد مخاطبان نوجوان نسبت به چنین آثاری است و دیگر این که به طور کلی در زمینه ژانر وحشت چقدر در ادبیات ایران به ارائه اثر پرداخته ایم؟ چون به نظر می رسد ادبیات داستانی ما چه در حوزه بزرگسال و چه کودک و نوجوان ازاین منظر آن طور که باید پربار نبوده و نویسندگان به شکل تک وتوک به ارائه اثر دراین زمینه پرداخته اند؟

خوب، قبلا به نوعی پاسختان را دادم. شاید بد نباشد به آمار انتشارات افق در زمینه فروش آثار ایرانی در این ژانر رجوع کنید. و خوب فکر می‌کنید مگر چند تا رمان قرار است در سال در این زمینه نوشته شود؟ من مدام می‌بینم که این‌طرف دارند می‌گویند آثار ما کم است یا اصلاً چیزی نداریم. مطمئناً کسی که چنین چیزی می‌گوید، از ادبیات ما بی‌خبر است. شاید هم ایراد کار همان‌جاست که گفتم. یعنی به گوش شما نمی‌رسد. جایی وجود ندارد که آن آثار معرفی شود. اگر یکی از این آثار به فیلم تبدیل می‌شد، مطمئنا خبرش به گوش خیلی‌ها می‌رسید. سینما گاهی واقعاً می‌تواند باعث معرفی شدن اثری شود. یا حتی برعکس.

در این میان جایزه‌ها چه نقشی دارند؟

جایزه‌ها می‌توانند نقش زیادی داشته باشند. در زمینه‌ بزرگسال البته قضیه فرق می‌کند و من نظرم را بارها در این زمینه گفته‌ام. اما در زمینه کودک و نوجوان با قشر دیگری سر و کار داریم،‌ با قشر نوجوان که کلاه سرش نمی‌رود. وقتی اثری را شروع کرد و دید نه کشش دارد و نه قصه درست و حسابی، آن را ادامه نمی‌دهد. حتی اگر صد نفر نشسته باشند و به آن اثر صدتا جایزه داده باشند. می‌خواهم بگویم باید بگذاریم نوجوانان خودشان انتخاب کنند. این اتفاقی است که خواه‌ناخواه میافتد. من در این چند سال بارها دیده‌ام که خواسته‌اند اثری را به زور و اجبار میان کودکان و نوجوانان جا بیندازند،‌ اما نشده.

خود شما اصلا چطور شد که نوشتن در ژانر وحشت را برای نوجوانان انتخاب کردید؟

این سوالی است که قبلا بارها از من پرسیده‌اند و واقعا دیگر نمی‌خواهم درباره‌اش حرف بزنم. تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که پای من بالاخره به این حوزه باز می‌شد و آن را مرهون کسانی هستم که گفتند بخشی از کارهای من مخصوص نوجوانان است.

 

در سال های گذشته،اغلب نویسندگان و شاعران پیش از آن که به شکل رسمی به انتشار اثری مستقل بپردازند، دردرجه اول آثارشان را نشریات ادبی وقت منتشر می کردند.کما این که خود شما هم یکی از این نویسندگان بوده اید که دردهه هفتاد، برخی از آثارتان در نشریههای آدینه، گردون، کلک، زنان و مجلات دیگر به چاپ رسید.می خواستم دراین ارتباط به تاثیر وجود نشریات ادبی در جامعه اشاره کنم و این که اصولا فکر می کنید نقش این نشریات در فراهم کردن مجالی برای بروز و ظهور نویسندگان معاصر چقدر است؟

قبلا واقعاً نقش انکارناپذیری داشتند، منظورم دهه‌های پیش است که تعداد مجلات ادبی بیش از حالا بود و خواننده هم داشتند. نویسنده اول باید در مجلات کار چاپ می‌کرد. این کار به او در شناساندنش کمک می‌کرد. کم‌کم که اسمش و داستان‌هایش این‌طرف و آن‌طرف چاپ می‌شد، ناشران هم راغب می‌شدند با او کار کنند. یقیناً خیلی به وارد شدن نویسنده به عرصه ادبیات کمک می‌کرد. اما حالا این‌طور نیست. تعداد مجلات زیاد نیست یا اینکه آنقدر قیمت‌شان گران شده که دیگر همه نمی‌توانند بخوانند. 

فکر می کنید حالا که در سال های اخیر چراغ اغلب نشریات ادبی به دلایل مختلف رو به خاموشی رفته است فقدان این نشریات چقدر می تواند در بی رونقی ادبیات معاصر ما نقش داشته باشد؟

ببینید، بخشی از این مجلات کارشان معرفی آثار بود. یا یادداشتی که بر داستانی یا رمانی نوشته می‌شد، و این خیلی مهم بود. باعث فروش کتاب می‌شد. من فکر می‌کنم این وجه کار بیش را از هر چیزی به نویسندگان کمک می‌کرد. اما حالا بار این قضیه به دوش سایت‌های خبری افتاده که من واقعاً آمار درستی از آنها ندارم.

 

مسئله بعدی همانطور که شما هم اشاره کردید، نبود نقد ادبی به ویژه در عرصه ادبیات داستانی است.اگرچه امروز بعد از انتشار یک اثر داستانی یا بعضا شعر،گاه شاهد برپایی نشست های نقد وبررسی برای این آثار بوده ایم اما واقعا چند درصد از این نشست ها توانسته اند در تبیین معایب و محاسن یک اثر تاثیرگذار باشند؟ حالا بماند که در اغلب این نشست ها،بیش از آن که به نقد اصولی اثر پرداخته شود،نویسنده در معرض غرض ورزی های شخصی قرار می گیرد یا برعکس مورد تمجید دوستان واقع می شود و به نوعی نقد اثر دراین زمینه مغفول می ماند؟

نشست‌ها حتی اگر منفی باشند، باز به مطرح شدن اثر کمک می‌کنند. البته به گمان من نباید این‌طور باشد. نشست یعنی معرفی کتاب. یعنی اینکه اثر امکان این را پیدا کند که به مخاطبان معرفی شود و این کاری است که اغلب از طرف ناشر انجام می‌گیرد. بنابراین لزومی ندارد برای معرفی یک اثر در نشست‌‌، آن را نقد منفی کنند یا هر چه. اگر هم قرار است کتاب نقد منفی بگیرد، این اتفاق باید بعد در مجلات و یا هر جایی دیگری بیفتد. بنابراین این جلسات باید به دیده شدن کتاب کمک کند.

درسال های گذشته، نقش نشریات ادبی ازاین منظر پررنگ تر بود، به طوری که منتقدین ادبی مجالی برای نوشتن درباره کتاب هایی که منتشر می شد می یافتند اما امروز نه تنها این مجال وجود ندارد بلکه رسانه ها نیز به آن شکلی که باید تمایلی برای گنجاندن بخش یا ستونی به نام نقد ادبی ندارند، این که جامعه ادبی به هر دلیلی نتواند از نقد و بررسی برخوردار شود یک اشکال نیست؟ به نظر شما فقدان این مسئله، ادبیات معاصر ما را با چه اشکالاتی در آینده روبه رو می کند؟

خوب، همان‌طور که خودتان هم گفتید،‌ نقد امکان ظهور می‌خواهد. جایی باید باشد که نقد بتواند منتشر شود. منتقد بسیاری از وقتش را بر سر این می‌گذارد که اثری را موشکافانه بخواند و بعد خیلی دقیق مسئله‌ای کاملاً علمی را از نگاه خودش در باره اثر مطرح کند. او زندگی‌اش را بر سر این کار می‌گذارد، اما وقتی نه جایی برای ارائه‌اش باشد و نه از این راه تأمین باشد، معلوم است که ول می‌کند می‌رود دنبال کار دیگری. به گمان من گاهی نقد خوب به اندازه اثر خوب ارزش دارد و می‌تواند راهگشا باشد. من منتقدان خیلی خوبی را سراغ داشتم که ول کردند و رفتند رمان نوشتند و رمان‌های بدی هم نوشتند. آنها واقعاً منتقدان خوبی بودند. کسانی که می‌توانستند آنتولوژی‌های درخشان و علمی از ادبیات ایران منتشر کنند. اما نه‌تنها این اتفاق نیفتاده، بلکه بعضی‌ها هم که این کار را کرده‌اند، ناقص بوده. جالب است این را برای‌تان بگویم که چند وقت پیش می‌خواستم در باره دوست نویسنده‌ای یک چیزی بنویسم. رفتم سراغ کتابی که نویسنده‌اش در باره آن نسل مطالبی نوشته، اما اسم آن دوست نویسنده، با اینکه این همه کار کرده،‌ در آن نبود. بعد شنیدم که نویسنده کتاب خصومتی با آن دوست نویسنده داشته. می‌بینید، اینجا ما این‌طور به مسائل نگاه می‌کنیم.  

احساس می‌کنم در رمان‌ها و داستان‌های بزرگسال‌تان، قصه‌ها از دل جامعه و مشکلات امروز بر می آیند که شما درداستان به این وقایع جنبه دراماتیک می بخشید؟ منظورم این است که چقدر سعی می کنید تم داستان های خود را از عمق جامعه امروز انتخاب کنید و اصولا مولفه قابل لمس بودن چقدر برای‌تان در حین نگارش یک اثر مهم است؟

بدون شک یکی از دغدغه‌های اصلی من است. اینکه از آدم‌هایی بنویسم که هر روز آنها را می‌بینم و از مکانی که در آن زندگی می‌کنم. همواره اصرار من این بوده که داستان‌هایم در همین شهرهایی که در آنها زندگی می‌کنیم، اتفاق بیفتد. حتی در کارهای فانتزی‌ام، رمان‌های نوجوانم هم همین‌طور بوده. شاید به‌خاطر همین هم هست که خیلی موضوع برای نوشتن دارم. آدم‌ها در جایی که ما زندگی می‌کنیم، خیلی پیچیده شده‌اند. کارهایی از آنها سر می‌زند که خیلی به درد ما نویسنده‌ها می‌خورد.

نویسندگی همانطور که در اول صحبتهایتان به آن اشاره کردید، در همه جای دنیا برخلاف ایران یک شغل به شمار می رود.حتی گاه نویسندگانی که درطول سال،یک یا دو رمان چاپ کرده اند مدت ها به لحاظ مادی تامین می مانند و بعد از آن که کتاب هایشان به چاپ های بعدی رسید، حق التالیف آنها در هر چاپ پرداخت می شود، خب! در ایران چنین چیزی وجود ندارد،یعنی نویسندگی صرف نظرازاین که یک شغل نیست،راه خوبی هم برای درآمد زایی و امرار معاش نیست،اگر ممکن است درباره مشکلات این عرصه هم صحبت کنید؟

بله، در اینجا نویسنده هر چقدر هم که حرفه‌ای باشد، باز باید دست به کارهای دیگر بزند تا بتواند زندگی‌اش را بگذارند. دلیل این مسئله هم خیلی روشن است. مردم کتاب نمی‌خوانند. بسیاری از مردم ما این کار را بیهوده می‌دانند. این برمی‌گردد به فرهنگ جامعه،‌ به فرهنگ خانواده‌ها و البته به‌عهده متولیان فرهنگ است که این مسئله را در میان مردم جا بیندازند. وقتی معلمی یا دبیری هیچ کتاب نخوانده باشد و اساساً اصلاً ساعتی برای مطالعه و معرفی کتاب در مدارس وجود نداشته باشد، چه توقعی هست که این موضوع در میان مردم جا بیفتد. در چنین جامعه‌ای که با چنین مشکلی مهمی مواجه است، تلویزیون باید به کمک فرهنگ می‌آمد. باید اهمیت این کار به مردم گفته می‌شد، آن هم با برنامه‌های متعدد. نه اینکه اگر هم برنامه‌ای وجود داشته باشد، هفته‌ای نیم ساعت باشد، آن هم نیمه‌شب و برای یک سری کتاب‌های خاص. حالا هم که البته مردم آن‌قدر درگیر تهیه لوازم اولیه گران هستند ـ از میوه بگیرید تا هر چه که فکرش را می‌کنید ـ که دیگر کسی دنبال این نیست که کتاب بخرد.

درباره رمان های نوجوان همیشه چند مسئله وجود داشته است، یکی از آنها با احتیاط سخن گفتن از عشق است،اگرچه برخی براین باورند که تجربه نشان داده اغلب رمان هایی که نویسندگان با تم عاشقانه می نویسند برای نوجوانان جذاب نیست و به همین دلیل است که آنها ترجیح می دهند به سمت رمان های عاشقانه بزرگسال بروند.خود شما چقدر این مسئله را قبول دارید؟

چرا جذاب نیست و چرا نباید باشد؟ مگر نوجوان حق ندارد عاشق شود؟ اگر ما عشق او را از کتاب حذف کنیم، واقعیت را حذف کرده‌ایم. می‌خواهیم واقعیت را پنهان کنیم. من خودم تا حالا رمان نوجوانانه‌ عاشقانه ننوشتم، اما اگر در داستانم ضروری باشد، باید آن را به تصویر بکشم. البته یک چیزی هست. این که آقا واقعاً ممیزی می‌خواهد مانع چنین چیزی شود؟ مانع چیزی که در واقعیت وجود دارد، بشود؟ شاید هم به همین دلیل است که شما می‌گویید رمان‌نویسان عرصه نوجوان از این قضیه دوری می‌کنند.

تجربه شما از ممیزی در  عرصه نوجوان چطور بوده است؟ یعنی چند درصد از آثارتان به دلیل موضوعاتی که انتخاب می کنید دستخوش اصلاح یا ممیزی واقع می شود؟ و اصلا وضعیت ممیزی در ادبیات نوجوان را چطور می بینید؟ چون برخی از نویسندگان براین باورند که ممیزی دراین زمینه بیش از آثار بزرگسال است.

من خودم تا حالا به آن برنخورده‌ام. فکر می‌کنم فقط یک جا از من خواستند کلمه‌ای را تغییر بدهم. شاید هم دلیلش این بوده که رمان‌های نوجوانی که تا حالا من نوشته‌ام، اصولاً شامل موضوعاتی بوده که از کنار این مسئله گذشته.

با توجه به این که سال هاست درکنار تالیف به ترجمه نیز مشغولید،سوالی دراین ارتباط داشتم،سال هاست که بحثی تمام نشدنی درباره دلایل گرایش نوجوانان و اصولا مخاطبان طیف ادبیات داستانی نسبت به ترجمه وجود دارد، خود شما فکر می کنید مهم ترین دلیلی که آثار ترجمه در بازارهای کتاب پررونق تر از کارهای تالیفی هستند چیست؟ آیا ممکن است یک دلیل این مسئله صرف نظر از این که به قانون کپی رایت پایبند نیستیم این باشد که نویسندگان خارجی، موضوعات جذاب  و به روزتری را دستمایه کار خود قرار می دهند که با وجود آن که شاید با فرهنگ ما هم قرابت ندارد به مذاق مخاطبان ایرانی خوش می آید؟

به این سوال‌تان قبلاً به نوعی پاسخ دادم. این قضیه برمی‌گردد به قصه. من فکر می‌کنم نویسنده رمان نوجوان قبل از هر چیزی باید بتواند قصه تعریف کند، یک قصه پرکشش که خواننده را تا آخر دنبال خودش بکشد. کار نویسنده رمان نوجوان سخت‌تر از وقتی است که برای بزرگسال رمان می‌نویسد. رمان نباید یک لحظه خواننده را رها کند و به گمان من همین راز موفقیت است. این کاری که من مدام سعی می‌کنم انجام بدهم.

ادبیات داستانی ما به زعم برخی از نویسندگان،مدت هاست که در رکود مانده است.در این ارتباط هر کسی دلیلی را براین رکود اعلام می کند که ممیزی،دلسردی نویسندگان به دلیل ماندن کتاب هایشان در صف طولانی دریافت مجوز،تیراژ اسفبار کتاب و…برخی ازاین دلایل هستند.خود شما به عنوان یک نویسنده دلیل اصلی رکودی که گریبان ادبیات معاصر ما را گرفته است را درچه نکته ای می دانید؟

من اعتقاد ندارم ادبیات‌مان در رکود مانده . برخی از آثار ما از بعضی از کشورهایی که داستان‌ها یا رمان‌های شان را خواندم، خیلی بهتر است. اما دیده نشده. نه در مملکت خودمان و نه در هیچ جای دنیا.

ارسال نظر