سیامک گلشیری

siamak golshiri

۱۳ - اسفند - ۱۳۹۳

 

گفت‌وگوی کوتاه با هفته‌نامه صدا شماره ۲۶ در باره هاروکی موراکامی:

 

آقای گلشیری، ابتدا بفرمایید که نظر شما درباره جهانِ داستانی هاروکی موراکامی چیست، شاخصه های کلی داستان هایش را چه چیزهایی می دانید و جایگاه او در داستان نویسی جهان به چه صورتی است؟

هرچند بسیاری از آثار موراکامی جنبه‌های پست‌مدرنیستی دارند و آکنده از اتفاقات خیالی هستند، اما به‌وضوح می‌توان ردپای رئالیسم را در تک‌تک آنها یافت. از این منظر شاید بی‌ربط نباشد اگر بگوییم این دسته از آثار او، همچون ادبیات رئالیسم جادویی، بستری کاملاً واقع‌گرایانه دارند. درواقع شاید همین قضیه باعث شده موراکامی به صدای واقعی خویش در داستان دست یابد. او فضایی کاملاً واقعی خلق می‌کند، شهری با تمام آپارتمان‌هایش به‌وجود می‌آورد و آدم‌هایی که مثل میلیون‌ها آدم دیگر در آنها زندگی می‌کنند و بعد ناگهان یکی از آنها با وارد شدن به آپارتمانش، با قورباغه غول‌پیکری روبه‌رو می‌شود، قورباغه‌ای که نزدیک به دو متر قد دارد و بعد همراه با صاحب‌خانه که بهت‌زده شده و احساس وحشت می‌کند، سر میزی می‌نشینند، چای سبز می‌نوشند و از کرم قول‌پیکری حرف می‌زنند که قرار است باعث زلزله بزرگی در توکیو شود. و کم‌کم ما نیز، همچون شخصیت اصلی داستان، می‌پذیریم که کسی که مقابل او نشسته، یک قورباغه غول‌پیکر است، قورباغه‌ای که برای چند لحظه شروع می‌کند به غورغور کردن و نزدیک است تمام تابلوهایی که به دیوار آویزانند، فرو بریزند. و بعد همین قورباغه از نیچه، کنراد و آناکارنینا حرف می‌زند.

موراکامی در این نوع داستان‌ها وقایع خیالی را آن‌چنان با جزئیات درهم‌ می‌آمیزد، تا همه‌چیز کاملاً واقعی به‌نظر بیاید و به گمان من این مهمترین مؤلفه در کارهای اوست. اگرچه در این نوع داستان‌ها شاهد دیالوگ‌های بسیار زنده و عناصر رئال دیگر نیز هستیم، اما پاره‌ای از داستان‌های او نیز هستند که صرفاً واقع‌گرایانه به‌نظر می‌رسند. «لِدِرهوزن»، داستان زنی است که ماجرای جداشدن والدینش را برای راوی داستان شرح می‌دهد، ماجرای تلخی را که تنها بانی‌اش، نوعی شلوار آلمانی یا همان لدرهوزن است. بدون شک با خواندن این داستانِ به یاد ماندنی با شخصیت‌هایی عمیق، به یاد نویسندگان امریکایی، به‌ویژه ریموند کارور می‌افتیم. درواقع شاید بشود این‌طور گفت که موراکامی آنجا که پای رئالیسم وسط می‌آید، به‌شدت مرهون نویسندگان امریکایی است.       

 

موراکامی در ایران از جُمله نویسندگانی محسوب می شود که سال های اخیر ترجمه شده و کارهایش مورد استقبال قرار گرفته و بعضا برخی آثارش چند ترجمه در بازار دارد، علت این مسئله را در چه مسائلی باید جست و جو کرد؟

به گمان من چیزی نیست جز اینکه ما در آثار موراکامی با داستان‌هایی روبه‌رو هستیم که قبل از هر چیز قصه جذابی دارند، قصه‌ای که خواننده را یک لحظه رها نمی‌کنند و این  همان چیزی است که از قصه انتظار داریم. موراکامی هرچند در آثار مختلف به تجربه‌های گوناگون دست زده، اما هیچ‌گاه، در هیچ‌کدام از داستان‌هایش، از گفتن قصه دست برنداشته. موقعیت‌های ناب و شخصیت‌های به‌یاد ماندنی حاصل چنین نگاهی به داستان هستند، داستان‌هایی که پاره‌ای از آنها هرگز از یاد ما نخواهند رفت.

زمانی می گفتند که ادبیات ایران دچار تب کارور شده است و مترجمان به کرات می روند سراغ ترجمه اش، از سویی کارور تاثیر زیادی هم بر شکلِ داستان نویسی ما گذاشت و نویسندگانِ کاروری در ایران ظهور کردند، در مورد موراکامی اتفاق اول افتاده است اما آیا به عنوان یک مدرس داستان گمان می کنید ما با موجِ موراکامی نویسی هم مواجه خواهیم شد؟

قطعاً این اتفاق می‌افتد. دلیلش هم این است که بالاخره بعضی از ذهن‌ها به هم شبیه است. اما اینکه تا چه حد نویسندگان ایرانی تأثیر می‌پذیرند، باید صبر کرد و دید. با وجود این من فکر نمی‌کنم تأثیر موراکامی بر ادبیات ما،‌ به اندازه کارور باشد. ادبیات کارور اصولاً به ادبیات رئالیستی ما، که کمتر از یک قرن قدمت دارد، نزدیک‌تر است. البته منظور من آن بخش از ادبیات نیست که نثر در آن حرف اصلی را می‌زند. من در جای دیگر هم گفته‌ام. ما نویسنگانی داریم که به اعتقاد من تنها نثرنویسند و رئالیسم هم در آثارشان به‌نوعنی  توهم نویسنده است.

منظور من نویسندگانی است که تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا توصویری موثق از زندگی ارائه بدهند،‌ بدون آنکه به اسم داستان، دست به بازی‌های زبانی بزنند. ببینید، خیلی از سبک‌ها و ژانرهای ادبی به‌تازگی پا به ادبیات ما گذاشته‌اند. مثلاً نویسندگان ما تازه دارند درمی‌یابند که ژانرهای فانتزی و پلیسی هم ژانرهای باارزشی هستند و تازه نویسندگان ما دارند به سراغ‌شان می‌روند. در مورد موراکامی هم همین‌طور. او شیوه تازه‌ای در داستان‌نویسی ماست.

در هر حال ما در یک دهکده جهانی زندگی می‌کنیم و متاسفانه نگاه‌مان قبیله‌ای و محفلی است. منظورم این است که در اینجا هر چیزی ممکن است کاملاً به صورت انفرادی اتفاق بیفتد. یعنی اگر یک روز دیدید نویسنده‌ای به‌وجود آمده که نظیر موراکامی می‌نویسد و یا حتی از او بهتر، نباید تعجب کرد.

البته باید این را بداند که راه‌های جهانی شدن اثرش بسته‌اند. در ژاپن صدای نویسنده به گوش جهان می‌رسد، اما در مورد ما چه اتفاقی می‌افتد؟ باید وقتی یک اثر خوب نوشتیم،‌ برویم خودمان را حلق‌آویز کنیم تا هی مدام حرص و جوشش را نخوریم.

ارسال نظر