سیامک گلشیری

siamak golshiri

۱۹ - خرداد - ۱۳۹۳

گفت‌وگو با سیامک گلشیری

سایت نوجوان‌ها

 شما دوران نوجوانی خود را چگونه گذرانده‌اید؟

بعید می‌دانم بشود در چند جمله به این سوال شما جواب داد. من تا حالا رمان‌های زیادی از دوران نوجوانی‌ام نوشته‌ام که هر کدام از آنها فقط به بخش خیلی‌خیلی کوچکی از دوران نوجوانی‌ام پرداخته‌اند. با این حال اگر بخواهم خیلی مختصر درباره‌اش حرف بزنم، باید بگویم دوران نوجوانی‌ام بیشتر به ماجراجویی گذشت. زیاد اهل درس و مشق نبودم، دلیلش هم شاید معلم‌ها و درس‌های به‌شدت زیادی بودند که همه را از درس و مشق فراری می‌دادند. این برمی‌گردد به سیستم آموزشی ما. متاسفانه خیلی از معلم‌ها بلد نبودند چطور با شاگردان‌شان ارتباط برقرار کنند. آنها را به درس و مشق علاقه‌مند کنند. بیشتر به آدم‌های خشکی می‌مانستند که آمده بودند وظیفه دو ساعته‌شان را انجام بدهند و بروند دنبال کارشان. هیچ خلاقیتی در درس‌دادن‌شان وجود نداشت. البته شاید هم همین‌ها باعث شد به چیزهای دیگری علاقه‌مند بشوم، به موسیقی، به خواندن رمان و داستان کوتاه و همین‌طور به تعریف کردن قصه. آدمی نبودم که یک جا بند بشود. هرچند بعدها در دانشگاه جزو شاگردان خوب بودم. حالا هم البته شنیده‌ام همین‌طور است. بچه‌ها از همان کلاس اول با سیل درس‌ها مواجه می‌شوند. معلم‌ها حتی توی خانه هم دست از سرشان برنمی‌دارند. به گمانم این نوع آموزش کاملا غلط است و در دراز مدت بچه‌ها را از درس و مشق زده می‌کند. 

اگر الان به نوجوانی‌تان برگردید، چه‌کار می‌کنید؟

دست از ماجراجویی برنمی‌داشتم. سعی می‌کردم مواد خام بیشتری برای آینده فراهم کنم. برای رمان‌ها و داستان‌هایی که قرار بود در آینده بنویسم‌شان. و سعی می‌کردم چیزهای بیشتری یاد بگیرم. مهارت‌هایی که می‌شود در نوجوانی یاد گرفت و تا آخر عمر با آدم هستند. به جای آنکه درس‌هایی را بخوانم که بعدها به هیچ دردم نمی‌خوردند.   

فکر می‌کنید الان عموم نوجوان‌ها دوران نوجوانی‌شان را خوب و مطلوب سپری می‌کنند؟

مسلماً باید از خود آنها بپرسید. من نمی‌توانم به جای آنها حرف بزنم. اما گمانم این است که خیلی باهوش هستند. اینها نسل کامپیوتر و اطلاعات هستند. خیلی سریع محیط اطراف‌شان را درک می‌کنند و قدرت تحلیل بسیار زیادی دارند. نباید آنها را دست کم گرفت. و جالب است که فکر می‌کنم در این سال‌ها بیشتر به خواندن رمان رو آورده‌اند. شاید هم دلیلش همان چیزی باشد که گفتم. منظورم سختگیری در درس‌هایی است که شاید در آینده به دردشان نخورد. 

بهترین پیشنهادی که می‌توانید به نوجوان ها داشته باشید تا آینده‌ی خوبی داشته باشند؟

اینکه نوجوان باید بداند که نوجوان است. نیرویی دارد که باید در همین نوجوانی از آن استفاده کند. باید دست به آزمون و خطا بزند. بسیاری از چیزها را باید خودش تجربه کند و البته لازم نیست هر چیزی را که می‌شنود، به راحتی قبول کند. به گمانم رمان و به طور کلی ادبیات در این قضیه می‌تواند کمکش کند. رمان قدرت تحلیلی به انسان‌ها می‌دهد که قابل مقایسه با هیچ دانش دیگری نیست. مسلماً نوجوان که ده رمان خوانده، بسیار از کسی که هیچ رمانی در زندگی‌اش نخوانده،‌ متفاوت است.

یک خاطره‌ی باحال از نوجوانی شما؟

کلاس دوم یا سوم دبیرستان یک شب، دیروقت،‌ وقتی پدر و مادرم خواب بودند، با سه چهارتا از بچه‌های کوچه،‌ ماشین پدرم را از پارکینگ کشیدیم بیرون و رفتیم به کانال آبی که سی چهل کیلومتری اصفهان بود. ماشین را کنار کانال پارک کردیم و پریدیم توی آب. یکی دو ساعتی توی کانال شنا کردیم تا اینکه یکدفعه یکی از بچه‌ها فریاد زد که ماشینی دارد به کانال نزدیک می‌شود. همه بیرون آمدیم. ماشین آمد تا نزدیک کانال و بعد زد کنار. پدرهای همه‌مان از ماشین پیاده شدند و خلاصه حسابی تنبیه شدیم. هنوز که هنوز است نمی‌دانم چطور آنجا را پیدا کردند. چطور فهمیده بودند رفته‌ایم به آنجا. فقط گمان می‌کنم یکی از بچه‌ها قبلاً برای پدرش تعریف کرده بوده که دوست دارد کجا شنا کند. جالب است بدانید که رمانی نوشته‌ام که دقیقاً اوایلش با این خاطره شروع می‌شود که البته کار به جاهای دیگری کشیده می‌شود. این رمان تا آخر امسال منتشر می‌شود.

ارسال نظر برای مطلب “گفت‌وگو”

  1. atresa گفت:

    داستان تهران کوچه اشباه وجود داره؟
    آخه اشکان اربابی وجود داره ولی این اتفاق براش نیفتاده.

ارسال نظر