سیامک گلشیری

siamak golshiri

۲۷ - اردیبهشت - ۱۳۹۳

یادداشتی در باره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان

 

 

در این دو سالی که عضو هیئت مدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بوده‌ام، اتفاقات زیادی در آنجا افتاد. اتفاقاتی که هرچند بسیاری از آنها به احیای حق اعضای انجمن منجر نشد، اما سبب شد تا لااقل مواد خام بسیاری فراهم کنم که اینجا و آنجا یادداشت‌شان کرده‌ام و امیدوارم فرصت کنم لااقل چندتایی‌شان را دستمایه داستان‌هایی کنم که دوست دارم بنویسم‌شان. اما در این میان چیزی که فکر می‌کنم می‌شود مستقیماً به آن اشاره کرد و بی‌ربط با رسالت این انجمن نیست، دیدار چند نویسنده چینی از انجمن است که به گمانم سال ۹۱ اتفاق افتاد. دسته‌جمعی موافقت کردیم به انجمن بیایند. تدارک دعوت از چند نویسنده هموطن را هم دیدیم و بعد یک روز عصر آمدند. چهار پنج نفری بودند با یک مترجم که خیلی خوب مفاهیم را انتقال می‌داد. از حرف‌های‌شان این‌طور دستگیرمان شد که عضو انجمن بزرگی ـ به گمانم کودک و نوجوان ـ هستند و بعد  به‌تفصیل تعریف کردند که چه کارهایی در آنجا انجام می‌دهند. از تأیید کارهای نویسندگان گرفته تا چاپ آنها و کمک به نویسندگان و چیزهای دیگر که حالا یادم نیست. اما موضوعی که بیش از همه به یادم مانده، سؤالی بود که چند نفر از ما پرسیدیم. اینکه خوب، شما چطور انجمن‌تان را سرِ پا نگه داشته‌اید؟ و آنها خیلی راحت پاسخ دادند که بودجه‌ای دارند که ظاهراً از حرف‌های‌شان برمی‌آمد کم هم نباشد. بلافاصله بعد از این قضیه با خودمان گفتیم یقیناً بر آثارشان نظارت می‌شود. مگر می‌شود دولتی مثل چین راحت بودجه‌ای در اختیار آنها قرار دهد و بگذارد آثارشان بدون فیلتر منتشر شود؟ این بود که همین را مطرح کردیم و من هنوز خیلی خوب چهره نویسنده‌ای را که به این سؤال پاسخ داد، به یاد دارم. قیافه بسیار جدی و حق‌به‌جانب و کمی اخم‌آلود به خود گرفت ـ انگار که به او برخورده باشد ـ و گفت که به هیچ وجه چنین چیزی نیست. گفت ما انجمنی دولتی هستیم، اما هیچ نهادی بر کار ما نظارت ندارد.

باری، هرچند بعد از این سؤال ما شروع کردیم به افتخار کردن به اینکه انجمنی کاملاً مستقل هستیم و، چه می‌دانم، هیچ بودجه‌ای از هیچ‌جا نمی‌گیریم و سال‌هاست که انجمن را فقط با پول اعضا و درآمدهای اندک دیگر سرِ پا نگه داشته‌ایم و مطالب دیگری از این دست، اما به گمانم حقیقت چیز دیگری است؛ حقیقت این است که بیش از چهارصد نفر نویسنده کودک و نوجوان ـ تنها نویسندگان کودک و نوجوان این سرزمین ـ حق دارند انجمنی داشته باشند، انجمنی که به حقوق آنها رسیدگی کند. جایی که خانه آنها باشد و بتوانند مشکلات‌شان را در آنجا مطرح کنند. حقیقت این است که انجمن در تمام این سال‌ها خودش را با چنگ و دندان سرِ پا نگه داشته، و بیشتر وقتش را تنها به بقا فکر کرده، درحالی‌که بی‌گمان در بسیاری از کشورهای دنیا حاکمیت چنین انجمنی را گل سرسبد خود می‌داند، چون اهمیت چنین انسان‌هایی را درک می‌کند. درک می‌کند که این جمعیتِ اندک بخش مهمی از آینده فرهنگ این سرزمین را بنا می‌کنند، کسانی که آثارشان بدون شک بر ذهن  و جان کودکان و نوجوانان امروز تأثیر بسیار خواهد داشت. نه آنکه مکان حقیرانه‌ای در اختیارشان بگذارند که در‌ِ ورودی آن به اندازه‌ای کوچک است که دو نفر نمی‌توانند با هم وارد ساختمانش شوند. نه آنکه هر چند ماه یک بار، یا کمی زودتر، دو نفر را سرزده به آنجا بفرستند که می‌خواهیم ساختمان را بگیریم و دبیر انجمن هم بگوید که اگر چنین اتفاقی بیفتد می‌رود دراز می‌کشد میان خیابان سمیه. حقیقت این است که حتی از دادن مبلغ بسیار حقیرانه‌ای که سالانه به عنوان بن کتاب به این جمعیتِ اندک می‌پرداختند، دریغ کردند. حقیقت این است که اگر انجمن بیشتر وقتش را به فکر این باشد که چطور باید بودجه بسیار اندکی را که تنها به سرِ پا نگه داشتن آن کمک می‌کند، تأمین کند، چطور می‌تواند راهگشای مشکلات بسیاری از نویسندگانی باشد که در این سال‌ها با آنها دست و پنجه نرم می‌کنند؛ کاری که با وجود همه‌ این مشکلات انجام داده.

با همه این احوال درود می‌فرستم به کسانی که چنین خانه‌ای را پایه‌ریزی کرده‌اند و با چنگ و دندان آن را تا امروز حفظ کرده‌اند، هرچند ممکن است همین فردا باز آن دو نفر سر برسند و بگویند می‌خواهند هر طور شده، ساختمان انجمن را تحویل بگیرند، حتی اگر دبیر انجمن هم برود وسط خیابان سمیه دراز بکشد.

ارسال شده ها ۲ برای مطلب “انجمن نویسندگان کودک و نوجوان”

  1. زنجیری گفت:

    منم دوس داشتم جزو این انجمن بودم:|||

  2. امیر گفت:

    ما ایرانی ها همیشه می گیم آخر شاهنامه خوش است ولی با اوضا و احوالی که دیگه خسته شدیم از بس به زبون اوردیم و تایپ کردیم به نظر می رسه هیچ چیز بهتر نمیشه و فقط باید تلاش کنیم تیراژ کتاب ها رو همون ۵۰۰ تا یا نهایتا ۱۱۰۰ جلد بمونه و کم تر نشه .
    شاید مسخره به نظر بیاد ولی واقعیت این که تو همون شاهنامه هم اخرش ما ایرانی ها پهلون مون رو از دست می دیم و تنها با برداشت غلط فکر کردیم همیشه اخر همه چیز باید خوب و خوش باشه !!!
    امیدوارم روزای خب هم چهره خودش رو برای صنعت ادبیات و نشر ما نشون بده!
    همین فقط امیدوارم .

ارسال نظر