هفتهنامه کتاب هفته، ۱۶ آذر ۹۲
تلفیقی از فانتزی و وحشت
گفتوگو با سیامک گلشیری
آقای گلشیری، چه شد که بعد از نوشتن چند رمان و مجموعهداستان کاملاً رئالیستی، آن هم برای بزرگسالان، به سراغ رمانهای فانتزی رفتید، آن هم رمانهایی در ژانر وحشت؟
خوب، خیلی اتفاقی بود. هرچند نمیخواهم منکر این شوم که به این ژانر علاقه دارم. اما موضوعی در ذهنم بود که خواهناخواه به این سمت کشیده میشد. منظورم تصویر خانهای است که در دوران کودکیام، جایی در ته کوچهمان قرار داشت و همیشه خالی بود. وقتی شروع کردم به نوشتن رمان تهران، کوچه اشباح واقعاً نمیدانستم به چه سمتی کشیده میشود. حتی نمیدانستم آن دو پسربچه که از جشن تولد بیرون آمدهاند، قرار است با چه چیزی مواجه شوند. فقط میدانستم موجوداتی را میبینند که ظاهری شبیه انسان دارند، همین. هیچ چیز دیگری نبود. حتی نمیدانستم بعد از که این رمان چاپ شد، ناشر آن را در بخش نوجوان جای میدهد.
خودتان مخالف این قضیه بودید؟
نه، به هیچ وجه. هرچند من تصور میکنم تمام رمانهای نوجوانم را بزرگسالها هم میتوانند بخوانند و همین اتفاق هم افتاده. در هر حال خوشحالم که این رمانها مورد توجه نوجوانان قرار گرفته.
ادامه این رمانها چه؟ منظورم این است که ادامه دادن رمان تهران، کوچه اشباح هم اتفاقی بود؟
بله. آن هم خیلی اتفاقی بود.
چطور؟ میشود توضیح دهید؟
ببینید، حدود یک سال بعد از اینکه تهران، کوچه اشباح منتشر شد، خبرنگاری با من تماس گرفت و گفت میخواهد درباره کتاب مصاحبه کند. البته نه با من، بلکه با سیامک گلشیری که در کتاب است. خیلی این حرف برایم جالب بود. وقتی تلفن قطع شد، فکر کردم همین برای شروع رمان بعد کافیست. فکر میکنم همین دستمایهای شد برای کتاب دوم.
بعد اعلام کردید که قرار است این مجموعه سهگانه شود.
بله، ولی وقتی داشتم کتاب سوم را مینوشتم، احساس کردم خیلی چیزها ناگفته میماند. خیلی رازها هست که هنوز خوانندهها میخواهند بدانند. اول از همه هم خودم میخواستم بدانم که بالاخره کار به کجا میکشد. بنابراین فکر کردم که این مجموعه ادامه پیدا میکند. البته دیگر مطمئن بودم که در جلد پنجم تمام میشود.
چرا تهران را برای مکان داستانتان انتخاب کردید؟
برای اینکه دارم اینجا زندگی میکنم. تا حدودی این شهر را می شناسم. بهخاطر همین، آنقدرها اعتقاد ندارم که این رمانها کاملاً فانتزی است و یا کاملاً در ژانر وحشت است. درواقع تلفیقی است از فانتزی و واقعیت.
چطور؟
در مورد کتاب اول شاید بشود گفت بیشتر در ژانر وحشت است، اما کتابهای بعد اینطور نیستند. در کتابهای بعد با یک قصه دنبالهدار طرفیم. یک قصه که زنجیروار جلو میرود و از نظر زمانی، عقب و جلو میرود. من یک جایی احساس کردم باید خوانندهها و همینطور خودم بدانیم که این موجودات از کجا آمدهاند. و این شد که رمان چهارم، جنگل ابر، را نوشتم. واقعاً قصدم این نبود که این رمانها حتماً در ژانر وحشت قرار بگیرند، بلکه پیشبرد داستان مهم بود، که البته خواهناخواه موضوع وحشتناکی هم بود. شاید همین هم دلیل پرفروش شدنش شده. به هر حال برای من چیزی که از همه بیشتر اهمیت دارد و همیشه و همواره به آن فکر کردهام، این است که داستان یک لحظه خواننده را رها نکند.
در مورد آن قضیه چه؟ چرا فکر میکنید کاملاً فانتزی نیستند؟
من فکر میکنم ما در فانتزی خیلی وقتها باید با آدمهای خوب و یا بد سر و کار داشته باشیم. خوب مطلق در برابر شر مطلق. آدمها در این سری رمانها، آدمهایی که با این موجودات دست به گریبانند، همین آدمهایی هستند که اطرافمان زندگی میکنند. با همین کارهای روزمره و زندگیهای معمولی. خونآشامها هم همینطور. نمیخواستم آنها را موجوداتی نشان بدهم که صرفاً موجودات ترسناکی هستند. در جلد چهارم و پنجم چیزهایی که گفتم، بیشتر مشهود است. خونآشامها صفات انسانی هم دارند. گاهی واقعاً میشود به حالشان دل سوزاند. شر مطلق نیستند. درواقع نخواستهام آنها را موجوداتی تکبعدی نشان بدهم.
جلد پنجم باز به زمان حال برمیگردد؟
بله، برمیگردد به زمان ما. و اتفاقات پیش میرود. این سری رمان را نمیشود طوری رها که خواننده خودش پایان آن را حدس بزند. قطعاً البته در مقطعی همهچیز به عهده خواننده گذاشته میشود، اما در هر حال تکلیف خیلی چیزها معلوم میشود.
فکر میکنید این جلد تا پایان سال منتشر شود؟
بله، در حال حاضر مشغول نوشتن هستم و فکر میکنم تا یک ماه دیگر تمام شود.
اسمی هم برای آن انتخاب کردهاید؟
چند اسم انتخاب کردهام. اما هنوز قطعی نشدهاند.
میخواهم بپرسم که آیا باز کار در این حوزه را ادامه میدهید، منظورم ژانر وحشت است؟
نمیدانم. بستگی به این دارد که چه موضوعی به ذهنم میرسد. من نویسنده حرفهای هستم و این یعنی اینکه هر روز مینویسم. تا همین حالا هم ده رمان نوجوان نوشتهام. باید دید در آینده چه چیزهایی نظرم را جلب میکند. با همه اینها پارسال رمانی نوشتم در همین ژانر. رمانی که البته هیچ کاری به خونآشامها ندارد. داستانی است که در همین زمان معاصر اتفاق میافتد. داستان چهار جوان است که شبی دیروقت به جای خلوتی بیرون از شهر و سر از خانه مخوفی درمیآورند. این رمان هنوز منتشر نشده.
آن را قبل از جلد آخر مجموعه خونآشام نوشتید؟
بله، قبل از جلد پنجم نوشتم. دغدغههای بود که سالها بر سر موضوعی داشتم. چیزی که آن هم احساس میکنم بخشی از دوران کودکیام بوده. با اینکه ناشر همه کارهایش را انجام داده، اما خواستم چاپ آن به بعد از جلد پنجم مجموعه خونآشام موکول شود.
میشود بپرسم اسمش چیست؟
من معمولاً وقتی رمان چاپ شد، خبر آن را به مطبوعات میدهم. بهخاطر همین ترجیح میدهم فعلاً حرفی از آن نزنم.
ممکن است روزی مثل خیلی از نویسندههای دیگر به فکرتان برسد که مجموعه خونآشام را ادامه بدهید؟
بعید میدانم. مجموعه خونآشام همانطور که گفتم قرار بود در جلد سوم تمام شود. اما چیزهایی میماند که باید مشخص میشد، چیزهایی که حالا با نوشتن جلد پنجم، تمام میشود. نمیخواهم بگویم پرونده شخصیتهایش بسته میشود، چون با تمام شدن رمان پنجم، تازه شخصیتها در ذهن خوانندگان به ذهنشان ادامه میدهند و چه بسا همچنان در تهران حضور داشته باشند. اما دیگر قضیه برای من تمام شده است. با این همه هیچکس نمیداند در آینده چه اتفاقی میافتد.
به مجموعههای دیگری هم فکر میکنید؟
فکر میکنم بعد از نوشتن این مجموعه، تا حدودی به آن عادت کردم. من لحظات زیادی با این پنج رمان داشتم. اما واقعاً کار طاقتفرسایی بود. منظورم بحث زایمان اینها نیست، چون اصلاً به چنین چیزی اعتقاد ندارم. هیچ چیزی برای من لذت نوشتن را ندارد. منتها منظورم این است که آدم باید خیلی کارها را بگذارد کنار و پنج سال فقط به یک چیز فکر کند.