مصاحبه با روزنامه اعتماد (فصلنامه پاییزی) ۱۱ آذر ۹۲
گفت و گو با سیامک گلشیری
امیدم به بعد از این ۱۰۰ روز است
صد روز از آغاز به کار دولت جدید گذشته است. سوال من از شما این است که تا چه حد انتظارات شما در زمینه طرحها و برنامههای پیشنهادی از سوی وزیر ارشاد و این وزارتخانه و حتی دولت جدید برآورده شده است؟
ببینید، پیش از انتخابات آنقدر قرص و محکم در مورد وعدههایشان حرف زدند که من هنوز ترجیح میدهم صبر کنم. اما اگر چیزی که دارید میپرسید، در مورد همین صد روز باشد، فکر میکنم چیزی فرق نکرده. از گرانیها بگیرید که مدام هم بیشتر شده، تا همین قضیه کتاب که زندگی ماست. تیراژها همچنان در حال کمتر شدن است و خیلی از کتابها هم روند چاپشان متوقف شده. دلیلش هم این است که ناشر نمیتواند با این کاغذ گران و این همه مشکلات، ریسک چاپ این کتابها را قبول کند. کتابی اگر بالای دویست صفحه بود، ناشر خیلی بااحتیاط به سراغش میرود. برای اینکه قیمت این کتاب بیش از دههزار تومان تمام میشود. نمیخواهم بگویم قیمت این کتاب گران است. اما ما داریم در جایی زندگی میکنیم که خیلیها به خاطر مشکلات آخرین چیزی که به سراغش میروند، کتاب است و در این مورد البته به هیچ عنوان نمیشود وضعیت کتاب را به طور مجزا بررسی کرد. باید آن را در یک مجموعه دید. نمیشود از مردم توقع داشت با این وضعیت گرانیها به سراغ کتاب بروند.
شما به عنوان یک نویسنده از این نهاد یا دولت چه انتظاری دارید و منتظر چه تغییر یا اتفاقی در این حوزه هستید؟ به بیان دیگر آیا در این مدت تغییری در سطح جامعه و بهویژه حوزه فرهنگ دیدهاید یا خیر؟
خیلی چیزها هست که باید تغییر کند و میتواند این اتفاق بیفتد. از وضعیت سانسور بگیرید تا خیلی چیزهای دیگر. اما واقعاً نمیدانم کسانی که حالا این منصبها را بهدست گرفتهاند برای این تغییرات مصمم هستند یا نه. من مدتی پیش در جایی گفتم که ما یکی دو منتقد بیشتر نداریم. دلیلش هم این است که یکی دو نفر بیشتر کار جدی در این زمینه نکردهاند. اما اگر چندین و چند مجله میتوانستند راحت به حیاتشان ادامه بدهند، مجلههایی که صرفاً کار ادبی میکردند، قطعاً تعداد منتقدان خیلی بیشتر از اینها بود. اما کدام مجله خصوصی میتواند با این شرایط کار کند؟ در هشت سال گذشته تعداد مجلههای ادبی خوب به تعداد انگشتان یک دست نمیرسید. در مورد فیلمها هم همینطور بود. چندتا فیلم خوب ساخته شد؟ وزارت ارشاد برای ارتقای کیفیت فیلمها، از کدام کارگردانها حمایت کرد تا به دنبال اقتباس از رمانها بروند. چند سال پیش کارگردانی میخواست یکی از رمانهای مرا به فیلم برگرداند. نشستیم همه کارهایش را با هم انجام دادیم. خلاصهای هم نوشتیم و کارگردان برد به ارشاد. بعد از دو سه هفته مسئول قسمت به کارگردان گفته بود این فیلمنامهها چیست که میآوری. هر جای دنیا بود آن کتاب من همان وقت که منتشر شده بود، تبدیل به فیلم میشد. هر جای دنیا بود حالا تمام رمانهایم و رمانها و داستانهای خیلی از نویسندگان دیگر به فیلم و چه میدانم به هزار چیز دیگر تبدیل شده بود. اینها البته فقط مثالهایی است که به یاد میآورم.
از زمان وزارت علی جنتی، سیدعباس صالحی برای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و احمد کمالینژاد به عنوان سرپرست موقت اداره کتاب معرفی شدهاند. تا چه حد این افراد را میشناسید و فکر میکنید تا چه اندازه برای نهادهایی که مسوولیت آنها را برعهده دارند، مناسب هستند؟ به عبارت دیگر بهطورکلی نظرتان درباره انتصابهای جدید در این وزارتخانه چیست؟
ببینید، من هیچوقت جز دوره کوتاهی منسب اداری نداشتهام و به من حق بدهید که هیچکدام از آنها را نشناسم. اما به جای آنها، تا بخواهید نویسنده و شاعر و مترجم میشناسم. کسانی که به کار خودم مربوط هستند. همه آنها را میشناسم. حتی خیلی از ناشرها را هم میشناسم. من واقعاً توقع داشتم اسم یکی از اینها را در مقام مسئول بشنوم. برای اینکه آنها هستند که میدانند درد ما چیست. آنها هستند که میدانند ما چه میخواهیم. چرا فکر میکنند باید برای ما متولی تعیین کنند؟ چرا ننشستهاند با خودشان فکر کنند که نویسنده میتواند نقش بسیار مهمی در جامعه داشته باشد؟ میتواند فرهنگ بسازد. میتواند چراغ راه انسانها باشد. زمانی که فلوبر مادام بوواری را مینویسد، او را میکشند به دادگاه. میگویند اثری که نوشتهای خلاف شرع است. زنی را خلق کردهای که فاسق دارد، آن هم چند تا. میگویند نوشتهات زنها را به انحراف میکشاند. اما فلوبر جوابی به آنها میدهد که در هر رمانی اتفاق میافتد. میگوید داستان زندگی اما بوواری آینهای میشود در مقابل تمام زنها. تمام زنها میتوانند در آن آینه خودشان را ببینند و کاری که اما بوواری کرده، نکنند. به نوعی تقبیح این کار است. کار ادبیات این است. نویسنده آینهای در مقابل مخاطب قرار میدهد و خواننده خودش را در آن آینه میبیند. در عین حال ما در جامعهای زندگی میکنیم که مردم خیلی باهوشند. چطور میخواهیم به این همه آدم بگوییم چیزی را که من نمیپسندم، نخوان.
در ارتباط با آن نامهای که درباره سانسور جمعی از مولفان و مترجمان به وزیر ارشاد نوشتند، چرا فکر میکنید در بحث سانسور چنین نامهای و پیشنهادهای مطرح شده در آن میتواند موثر باشد؟ به بیان دیگر آن نامه چه تاثیری در فضای نشر میتوانست داشته باشد؟
پیش از همه نفس آن نامه اهمیت دارد. اینکه ما به وزیر ارشاد بگوییم میتوانید چنین کاری بکنید. این یک عمل کاملاً متمدنانه است. به نظر من وزیر ارشاد باید پیش از هر کاری با نویسنده تعامل برقرار کند. نه البته فقط با یک سری نویسنده خاص. با همه نویسندهها، از هر قشری. این کمترین کاری است که میتواند انجام بدهد.
پس از انتشار آن نامه نقدهایی به نامه شد. مانند اینکه چرا نویسندگان باید در دادگاه حاضر شود. یا اینکه این نامه جرمی به نام جرم کتاب را تعریف میکند یا حتی موجب خودسانسوری مولف میشود؟ نظر شما درباره انتقادهای مطرح شده چیست و تا چه حد آنها را منطقی یا غیرمنطقی میدانید؟
خوب البته اگر قرار است نویسنده یا ناشر کتابی بعد از چاپ در یک دادگاه معمولی جوابگوی شاکی باشد، کاملاً این نگرانی بهجاست. قطعاً منظور از دادگاه یک دادگاه خاص است. دادگاهی که در آن هیئت منصفه کسانی هستند که متخصص این کار هستند. ادبیات را میشناسند. چهارچوب داستان و یا آن کتاب را در هر زمینهای که هست، میشناسند. ولی اگر غیر از این است، بهنظرم کاملاً نگرانیها بهجاست.
بهطورکلی نظر شما درباره سانسور چیست و در طول فعالیت حرفهای شما چه اثراتی بر کار شما داشته است؟
من آدمی هستم که مدام در حال نوشتنم. هر روز صبح مینویسم و در کارم کاملاً حرفهای هستم. آدمی مثل من مدام سوژه دارد. مدام چیزی برای نوشتن دارد. البته مجبورم بسیاری از سوژههایی را که به ذهنم میرسد، حذف کنم. برای اینکه به جاهایی میرسد که ممکن است به خط قرمز بربخورد. کاری که میکنم کاری است که اصغر فرهادی کرده. لب مرز حرکت میکنم. کاری میکنم موضوع به آن خط قرمزها نرسد. این کاری است که من میکنم. اما فکر میکنم خوب تکلیف بقیه موضوعها چه میشود. اولین رمان من در وزارت ارشاد غیر مجاز شد. موضوعی بود که من در واقعیت دیده بودم. داستان دختری شهرستانی بود که در تهران دانشجو میشود و اینجا با کسی ارتباط برقرار میکند و بعد زندگیاش ویران میشود. داستانی که من، همانطور که گفتم، بر اساس واقعیت نوشته بودم و غیرمجاز شد. وقتی بررس کتاب را دیدم، گفت شما از آدمهایی نوشتهاید که وجود ندارند. به او گفتم بهتر است برود نگاه درستی به جامعه بیندازد تا ببیند چندتا از آنها را میبیند. اگر آن رمان چاپ میشد، مطمئناً هیچ دختری با خواندن آن رمان، به انحراف کشیده نمیشد، بلکه هشداری بود برای زندگیاش. البته بحث هشدار در ادبیات مطرح نیست. اما این اتفاق ناخواسته در خواننده میافتاد. اما آن بررس به محض دیدن آن داستان، بدون هیچ تأملی روی آن خط کشیده بود.
در پایان تا چه حد به آینده و اتفاقاتی که انتظار آنها را داشتید، خوشبین یا امیدوار هستید؟ یا به عبارت دیگر چه انتظاری از دولت و وزیر ارشاد جدید در ارتباط با مقوله فرهنگ و بهویژه بحث ادبیات و کتاب و رویکرد آنها به این حوزه دارید؟
نمیدانم. واقعاً امید زیادی ندارم. اما ای کاش واقعاً شاهد تحولاتی بعد از این صد روز باشیم.
Thanks-a-mundo for the blog.Really thank you! Will read on…