سیامک گلشیری

siamak golshiri

۳۰ - تیر - ۱۳۹۲

دیروز داشتم توی قفسه های کتاب‌هایم دنبال کتابی می‌گشتم که اتفاقی به کتابی برخوردم از سال ۱۳۶۵٫ از سر عادت رفتم سراغ شناسنامه‌اش و چشمم به تیراژش افتاد که دوازده‌هزار نسخه بود. آن زمان هنوز جمعیت ما دو برابر نشده بود. بعد با خودم فکر کردم مدت‌هاست که دیگر کسی از کتابخوانی حرف نمی‌زند. مدت‌هاست که دیگر کسی نمی‌گوید چرا این‌قدر مردم کم کتاب می‌خوانند. حتی خبرنگارها هم انگار این موضوع را فراموش کرده‌اند. اما بعد یادم افتاد هنوز تا نمایشگاه دو ماهی مانده و مدت‌ها هم هست که نمایشگاه جدی برگزار نشده تا کسی یادش بیفتد که چیزی هم به اسم کتاب وجود دارد و باید فکری به حال کتاب خواندن مردم کرد. درست مثل زلزله که وقتی در گوشه ای از مملکت اتفاق افتاد، تازه یادمان می‌افتد که در منطقه زلزله‌خیز زندگی می‌کنیم و همه به تکاپو می‌افتند. باری، تیراژ کتاب که تا دو سه سال پیش هم به سه‌هزار نسخه  می‌رسید، در حال حاضر به هزار و پانصد یا هزار نسخه رسیده که این در مملکتی با هفتاد میلیون جمعیت، مساوی است به صفر. مسلما با این وضعی هم که پیش می‌رویم، همین تیراژ تا سال دیگر به پانصد نسخه تبدیل می شود و شاید هم دیگر اصلاً خیلی از کتاب‌ها چاپ نشود.

من قبلاً بارها به خبرنگارهایی که در زمان نمایشگاه می پرسیدند چرا مردم کتاب نمی‌خوانند، می گفتم باید کتابخوانی را از مدارس شروع کرد و بعد در دانشگاهها هم ادامه داد و از این حرفها که  می دانم احتیاج به زمان بسیار دارد تا نسلها تربیت شوند. هنوز هم به این حرف اعتقاد دارم. اما چند وقت پیش داشتم در خیابان چهارباغ بالای اصفهان دنبال مجله ای می گشتم. بالاخره حوالی دروازه شیراز به کیوسک بسیار کوچکی برخوردم که البته آن هم آن مجله را نداشت. باورکردنی نیست، اما در سراسر خیابان به آن بزرگی، یک کتابفروشی وجود نداشت، در واقع باید گفت در نیمه جنوبی شهر که منطقه ظاهرا خوب اصفهان هم به حساب می آید، یک کتابفروشی پیدا نمی کنید. این در حالی است که در این خیابانها پر از مغازه های لباس فروشی و کفش فروشی و پیتزافروشی و چیزهای دیگر است که هر کدام شان آدم را به هوس می اندازد چند لحظه ای جلو ویترینشان بایستد. آیا اگر کتابفروشی در این خیابانها بود، کسی جلو ویترینیش نمی ایستاد و بعد هوس نمی کرد برود تو؟ بدون شک می رفت و حتی راغبمی شد کتاب بخرد. آیا شهری به بزرگی اصفهان حداقل پنج کتابفروشی نظیر کتابفروشی شهر کتاب خیابان زرتشت تهران احتیاج ندارد؟  ما چند شهر به بزرگی اصفهان داریم؟

جالب است بگویم که چند وقت پیش دوستی شمالی هم داشت همین چیز را برایم تعریف می کرد. گفت مجبور بوده به خاطر کاری، دو سه روز چالوس بماند و در آنجا دنبال کتابی می گردد. اما یک کتابفروشی هم در آنجا پیدا نمی کند. ما چند شهر نظیر چالوس داریم؟ بدون شک تعدادشان بسیارند. حالا فکرش را بکنید که واقعا اگر در تمامی شهرهای بزرگ، چهار یا پنج کتابفروشی بزرگ تاسیس می شد و در شهرهایی نظیر چالوس لااقل یک کتابفروشی به وجود می آمد، تیراژ تا چه اندازه بالا می رفت. در حال حاضر بسیاری از کتابهایی که منتشر می شوند، به هیچ عنوان دیده نمی شوند، بسیاری از کتابهایی که مطمئنا حتی شایستگی پرفروش شدن را هم دارند. خیلی از این کتابها نه مکانی برای عرضه شدن دارند و نه جایی که معرفی شوند. در همین شهرهایی هم که گفتم، به ندرت به کتابخانه ای برخورد می کنید که حتی اندکی از کتابهایی را که هر روز چاپ می شوند، داشته باشد، در حالی که باید در هر محله ای کتابخانه جدی وجود داشته باشد.

به گمان من تنها راهی که می تواند در کوتاه مدت تا اندازه ای کتابخوانی را در مردم رواج بدهد، تاسیس کتابخانه ها و کتابفروشی ها در شهرهای مختلف است، در غیر این صورت تیراژ تا سالهای آینده به پانصد نسخه یا کمتر از این رقم می رسد. آن وقت دیگر حتی آدم احتیاج به آن کیوسک کوچک در دروازه شیراز اصفهان هم ندارد. می رود می نشیند توی یکی از آن همه پیتزافروشی و پیتزایش را می خورد. 

ارسال نظر برای مطلب “فاجعه کتاب‌خوانی”

  1. mitra گفت:

    kamelan ba nazare shoma movafegham.be nazare man ketabha kheyli mohemtar va behtar az chiz haye digari mesle lebaso televeziyono injur chizha hastand.

ارسال نظر