یادداشت مریم تاواتاو دربارهی کتاب دختران گمشده، اولین جلد از مجموعهی گورشاه نوشتهی سیامک گلشیری
یک داستاننویس که مجموعه رمانهای مربوط به خونآشام را نوشته، تماسی تلفنی از پسری نوجوان به نام نیما دریافت میکند. نیما که اخیرا خواهرش را طی یک اتفاق عجیب، در زیرزمین خانهشان گم کرده و از طرفی به واقعی بودن اتفاقات کتابهای خونآشام ایمان دارد، از نویسنده میخواهد تا در پیدا کردن خواهرش به او کمک کند. نویسنده پس از کنکاش فراوان و امتناع از پذیرش این خواهش وقتی متوجه میشود دختران دیگری هم هستند که در آن زیرزمین گم شدهاند، قبول میکند. او که سالهاست درگیر چنین اتفاقات ترسناکی نشده، با پاگذاشتن به این مسیر ، وارد ماجرایی پیچیده میشود . همین ماجراجویی، داستان جلد اول کتاب گورشاه نوشتهی سیامک گلشیری را میسازد .
گورشاه ، از جنس ادبیات نوجوان است؛ شاخه ای کمتر توجهشده در فضای نویسندگی ایران که علیرغم وجود جذابیتهای فراوان ، محصولات متنوعی را به بازار فرهنگی، ارائه نکرده است؛ ورود به این ژانر، دشوار است چون خواندن ذهن نوجوانان در این سن که نه کودکاند و نه بزرگسال و از طرفی پیوسته در حال جستجو برای یافتن هویت خود هستند، نیاز به تسلطی عمیق بر مباحث روانشناسانه این گروه سنی و نیز آشنایی با مختصات جهان فکری آنها دارد. شجاعت دوبارۀ سیامک گلشیری در ورود به این فضا و نوشتن یک داستان برای جذب مخاطب نوجوان، در کنار نثر گیرای او در خلق فضای وحشت ، ستودنی است .
صحبت صرفا از حسرت بر نبودِ تعدد کتابهای نوجوان و جای خالیشان در قفسه کمسنوسالدارها نیست؛ سخن از نگاه نکردن به آیندهای است که ریشه در گذشته دارد؛ آنجا که به جای حرکت در مسیر در دسترس قرار دادن خوراک فرهنگی برای بخش خاصی از جمعیت کشور که قرار است آجر به آجر آیندۀ این مملکت را بسازند، با هدایت مسیر به یک راه انحرافی به نام بیاعتنایی، ضربه سنگینی بر بدنه فرهنگ جامعه وارد میشود. بیاعتنایی به نوشته شدن کتابهای این رده سنی و تلاش نکردن برای ترغیب نویسندگان در ورود به این ژانر، محصولی جز ضرر مستقیم بر مردمی که قرار است فرداهایشان را در مواجهه با همین نوجوانانِ رشد یافته بگذرانند ، نخواهد داشت . در حالیکه میتوان با یک برنامهریزی فرهنگی، با توسعه طرحهای تشویقی از نویسندگان این شاخه حمایت کرد تا مستعدان این حوزه، نبوغشان را وسط بگذارند و با به روز کردن اطلاعاتشان همگام با دنیا تولیدکننده و خالق داستان شوند و نه صرفا مصرفکننده باقی بمانند. حتی اگر لازم باشد، قانون قصهنویسی در این گونه کتابها را در جهان مدرن بیاموزند و سپس با شکستن قوانین، به حلول خلاقیت خود در قصه منجر شوند؛ هرچند با توجه به قلم بسیاری از نویسندگان فعلی ایران ، انتظار میرود اگر بخواهند در ابعادی گسترده و متمرکز به ادبیات نوجوان بپردازند، بیشک شاهد خلق آثاری خواهیم بود که خود میتواند سرمشق سایر کشورها در داستانپردازی باشد.
با وجود چنین پتانسلی از وجود ذهن قصهگو، نقطۀ نمایشگر میزان توجه و گرایش به آثار نوجوان، تجلی حضور تعداد کمی از نویسندگان است؛ نویسندگانی که خلق آثارشان و تنوع دادن به آنها به نوجوانان این امکان را میدهند که بتوانند روح خود را سیراب کنند ، مسیر خود را بیابند و و باور ذهنی خود را تشخیص دهند ؛ آن هم در جهانی که هر روز گرهای تازهتر بر زندگی مدرن میافتد و چارهجویی، فرایندی است بیغایت در مسیر انسان.
از طرفی این وظیفه صرفا به دوش نویسندگان نیست که بتوانند قفسههای کتابهای نوجوان را با محصولات وطنی پر کنند. بخش اعظمی از این موضوع، به نگاه کلان فرهنگی کشور و ایجاد بستر مناسب برای رونق دادن به بازار نشر در این گروه است. و البته مسیر ترجمه و ورود کتابهای ادبیات جهان ادامه دارد که این خود عنصری لازم برپایۀ آگاهی از قدمهایی است که ادبیات معاصر برمیدارد. هرچند ایستایی ما در گروه نوجوان از سرعت پویایی جهان نکاسته و جهان با سرعت در خلق آثار نوجوان پیش میرود و بهترین ها را روانه بازار میکند و با برگزاری مسابقهها و توجه به نویسندهها و تقدیر از منتخبهاشان سعی دارد کتابهای بهتری خلق کند و نیازهای انسان معاصرش را با هر سن و جثهای بشناسد.
سیامک گلشیری اگرچه با موفقیت در زمینه نوشتن داستانهای بزرگسال هم اهتمام دارد و هربار با تسلط عجیبش بر دیالوگنویسی و بازگویی ماجرا از نمایی جذاب، داستانی مهیج را به مخاطبانش نشان میدهد اما هرگز از دغدغۀ نگارش برای نوجوانان نایستاده و همیشه نام او به عنوان یکی از پرخوانندهترین نویسندگان ادبیات نوجوان در ایران درخشیده و سوای از تعدد جوایزی که نصیب کتابهایش شده ، استاندارد داستاننویسی را در آثارش به جدیت رعایت کرده است؛ او هرگز داستان را فدای جذب مخاطب نکرده و سعی داشته با انتخاب درستترین کلمات در دیالوگنویسی، منظور خود را روایت کند. او این بار در گورشاه به دنبال خلق فضایی ترسناک و دلهره آور سعی داشته با توزیع ذره ذرۀ اطلاعات، هیجان زیادی را وارد قصه کند و عنصر ” دلهره” را در گوشهگوشه داستان، جای دهد.
گورشاه، پر از صحنههایی است که انتظار حضور یک اتفاق آن هم از جنس حوادث غیرقابل پیش بینی و با درونمایۀ ترس دیده میشود . نوعی مزهمزه کردن اتفاقات و کمکم ارائه دادنِ آنها ، توانسته بر وحشت فضا بیفزاید و البته داستان را از ریتم نیندازد. گلشیری و توجه همیشگی و ویژه او به جزییات نوعی نگاه جامعتر به او میسپارد که از پس ساخت تصاویر با وضوح بالا برمیآید. به نوعی که تجسم محیط را برای خواننده آسان میکند و جغرافیای وقوع را مشخص میکند . چنین نوع از صحنهپردازی ، از سختترین مراحل نویسندگی است. تهاجم اتفاقهای ترسناک که وحشت وقوعشان ، ترس از ندانستن حادثه بعدی و فقط حدس پیرامون ترسناک شدن ماجرایی که شخصیت اصلی کتاب درگیر آن شده است، جریانی است که خلق آن ، حوصله فراوان میطلبد تا در نتیجه بتواند عرصه داستان را به جولانگاه خیال تبدیل کند و از پسِ این خیالپردازی ، کنجکاوی خواننده را برانگیزد . از این رو مطالعه این کتاب حتی برای بزرگسالترها میتواند جذاب باشد و شاید بتوان به مثابۀ یک بازی برای جنباندن تخیل در فضایی ترسناک ، آن را محسوب کرد . ادامهدار بودن کتاب، احتملا پاسخی است به میزان ابهامات جلد اول کتاب. و یقینا اگر میزان اتفاقات پرکشمکش قهرمان که بخش اعظمی از آن در آغاز به عنوان بذر کاشته شده، در جلد دوم، سرعت بیشتری یابد ، تجربۀ هیجانانگیزی از مطالعه یک کتاب با فضای ترسناک در حوزه ادبیات نوجوان خواهد بود.